سایت اختصاصی سید علی

اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند،

 صداقت است.

خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی،

 که تنها شوی.

***

عشق همیشگی است

 و این ما هستیم که ناپایداریم

 عشق متعهد است

 و مردم عهد شکن

 عشق همیشه قابل اعتماد است

 اما مردم همیشه نیستند.

***

اگر مشکلی داری،

 به دلیل طرز فکر توست

 و تنها راهی که می توانی مشکلات را برای همیشه حل کنی،

 این است که طرز فکرت را تغییر دهی.

***

به من بگو قبل از آمدن به این دنیا کجا بودی؟

 تا بگویم بعد از مرگ کجا می‌روی.

***

هیچ گاه از داشتن دشمن نترس،

 از انجام ندادن درست آرمان های خویش بترس.

***

من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد،

 زیرا فقط در این صورت است که

 هرچه پیرتر شدم

 در نظر شوهرم عزیزتر خواهم بود.

***

درباره کسی با سوالات اش قضاوت کن

 نه با جواب هایش.

***

رسم جهان این است که قانون بسازد

 ولی خود از عادت پیروی می کند.

***

اسارت و بندگی مردم،

 به خود آنها و میزان تحمل رنج و قبول فداکاری شان بستگی دارد.

***

طریق دوست داشتن هر چیز آن است که

 بدانی آن را روزی از دست می دهی.

***

گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه

 دیوانه کننده ترین حس دنیاست.

***

بزرگترین بدی زندگی اینه که

 هیچ وقت

 اون چیزی رو که می خوای

 همون لحظه نداریش

 یه زمانی بهش می رسی

 که دیگه برات مهم نیست!

***

زندگی یعنی بارانی از کثافت

 و در این میان،

 "هنر" تنها چتری است که داریم.

***

وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی،

 ببین چه را از دست داده ای که این را به دست آورده ای.

هیچ انسانی کامل نیست

 اما آدم هایی که خیال می کنند، کامل هستند

 هرگز به درد کار تیمی نمی خورند...

***

گنجشکان لاف می زنند:

 جیک جیک جیک جیک

 "جیک" هیچ کدامشان در نیامد

 تو که دور می شدی

***

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

در فصلی هستیم که یکی از خوشمزه ترین میوه ها را با خود دارد ؛ خوشبختانه امسال قیمت میوه هایی مانند گیلاس نسبت به سال قبل کاهش چشمگیری داشته اند و شاید برای اکثر خانواده های ایرانی قابل خرید و مصرف باشد.

دلایل زیادی برای خوردن گیلاس وجود دارد ولی یکی از دلایل مهم آن خواص زیاد آن است. در اینجا ۱۰ خاصیت فوق العاده آن را به شما خواهیم گفت.

انرژی زا است

مصرف گیلاس باعث بالا بردن انرژی شما می شود. نکته اینجاست که بسیاری از قندهای موجود در گیلاس قندهای طبیعی هستند که باعث شاد شدن شما می شوند و انرژیتان را افزایش می دهند. اگر احساس ناراحتی و کسالت می کنید یک مشت گیلاس بخورید تا دوباره سرحال شوید.

به خواب راحت کمک می کند

اگر مشکل خواب دارید شروع به خوردن منظم و روزانه گیلاس کنید تا مشکلتان حل شود. گیلاس حاوی ملاتونین است که به شما خوابی راحت می دهد. دفعه بعد که دچار بیخوابی شدید، سریعا به سراغ داروهای خواب آوری که اثرات جانبی بسیار بدی دارند نروید، کافیست مقداری گیلاس بخورید تا راحت بخوابید.

برای بینایی مفید است

یکی دیگر از دلایل باور نکردنی مصرف گیلاس این است که برای چشم بسیار مفید است. گیلاس حاوی ویتامین Aو بتاکاروتن است که برای تقویت بینایی بسیار ضروری هستند. رتینول نیز در ویتامین Aموجود است و برای سلامت پوست مفید است. ویتامین Aموجود در گیلاس ۲۰ برابر ویتامین Aموجود در توت فرنگی و تمشک آبی است. پس چرا گیلاس بیشتری نخوریم؟

پیشگری از سرطان

آیا می دانستید با استفاده هر روزه از گیلاس به بدنتان کمک می کنید تا با انواع خاصی از سرطانها بجنگد؟ گیلاس سرشار از آنتی اکسیدانهای طبیعی و قوی است که خطر ابتلا به سرطان را کاهش می دهد. بنابراین مقدار گیلاس بیشتری را وارد برنامه غذایتان کنید.

هضم بهتر غذا

بخاطر مقادیر بسیار بالای فیبر، گیلاس سیستم گوارشی را تقویت می کند و باعث بایین آوردن میزان کلسترول می شود. لازم نیست مقدا زیادی فیبر مصرف کنید، یک مشت از آن برای هضم بهتر غذا کافیست.

کم کردن درد و تاول

گیلاس منبع بسیار خوب انتوسیانین است که باعث کم کردن درد و آماس و تاول ناشی از بیماریهای مختلف مانند آرتروز می شود. اگر دچار دردهای آرتروزی شده اید بجای استفاده از مسکنها، مقداری گیلاس بخورید و ببینید جواب می دهد یا نه.

جلوگیری از گرفتگی ماهیچه

اگر چه موز نسبت به گیلاس دارای مقادیر بالاتر پتاسیم است اما همه مردم موز را دوست ندارند. بنابراین اگر از موز خوشتان نمی آید می توانید بجای آن گیلاس بخورید. پتاسم به جلوگیری از گرفتگی ماهیچه کمک می کد. بنابراین بعد و قبل از ورزش مقداری گیلاس بخورید.

بهبود عملکرد مغز

اگر دچار فراموشی شده اید، گیلاس به شما کمک می کند که حافظه تان برگردد.به گیلاس “غذای مغز” نیز گفته می شود زیرا حاوی مقادیر بسیار بالای آنتی اکسیدانی به نام انتوسیانین است که برای مغز بسیار مفید می باشد.

مفید برای قلب

غذاهایی که برای قلبتان مفید هستند دارای ارزش زیادی می باشند و باید آنها را بخورید. هیچوقت برای اینکه به فکر سلامت قلبتان بیفتید دیر نیست. گیلاس خطر ابتلا به بیماریهای قلبی را کاهش می دهد به سلامت عمومی بدن کمک می کند.

خاصیت ضد التهابی

یکی از خواص بسیار مهم گیلاس خاصیت بالای ضد التهابی آن است. این خبر خوبی برای دونده گان و ورزشکاران است که ممکن است بعد از ورزش دچار درد شوند. پس از همین الان روزانه ۳ لیوان آب گیلاس بنوشید.

با این خواص بیشمار گیلاس ممکن نیست که بعد از این آن را فراموش کنیم. می توانید همه خواص آن را با خوردن گیلاس تازه و یا آب آن بدست بیاورید.

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

شاید نشود به گذشته برگشت

و یک اغاز زیبا ساخت

ولی

 میشود هم اکنون اغاز کرد

 و یک پایان زیبا ساخت

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

سلام دوستای خوبم..

بازم  8تیر ماه شد و یک ساله دیگه به سن این دوست کوچیکتون اضافه شد.لبخند

خوشحالم که امسال هم برای تولدم در کنارتون هستم و تولدمو با حضور

دوستای مهربونم جشن میگیرم.

تولد همه ی تیر ماهی ها رو تبریک میگم و امیدوارم همتون به

 آرزوهای قشنگتون برسین.

برای من بهترین هدیه دعایی هست که از ته دل برام بکنید ...

دوستون دارم و حضورتون بهم انرژی میده..قلبفرشته

 

اینم کیک تولدم

تولدم مبارکککککککککککککککککککککککککککککککککککککک

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

سلام دوستای خوبم.

امروز هم براتون عکسهای خوشگل گذاشتم.امیدوارم خوشتون بیادفرشته

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

تنهـ ــ ــــــایــــﮯ

را בوستـــــــــ בارمــــ

بــﮯ בعوتـــــــ مــــﮯ آیـــב

بـــﮯ منتــــــ مــــﮯ مانــــב

بـــﮯ خبـــــر نمــﮯ روב

 

یک عالمه اتفاق دوره ام کرده اند 

نه می افتند… 

نه می روند… 

فقط می رقصند

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

آموخته هایی تاثیر گذار از چارلی چاپلین

چارلی چاپلین می گوید آموخته ام که : 

با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه را نه،

می توان رختخواب خرید ولی خواب را نه،

می توان ساعت خرید ولی زمان را نه،

می توان مقام خرید ولی احترام را نه،

می توان کتاب خرید ولی دانش را نه،

می توان دارو خرید ولی سلامتی را نه،

می توان خانه خرید ولی زندگی را نه،

می توان قلب خرید، ولی عشق را نه ...

........................................................

آموخته ام که ... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به

من می گوید: تو مرا شاد کردی.

آموخته ام که ... مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است.

آموخته ام که ... هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت.

آموخته ام که ... همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش

نیستم دعا کنم.

آموخته ام که ... مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد،

همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.

آموخته ام که ... گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است

برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی.

آموخته ام که ... راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت

انگیزترین چیز در بزرگسالی است.

آموخته ام که ... زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هرچه به انتهایش

نزدیکتر میشویم سریعتر حرکت میکند.

آموخته ام که ... پول شخصیت نمی خرد.

آموخته ام که ... تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند.

آموخته ام که ... خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که

من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.

آموخته ام که ... چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام که ... این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان.

آموخته ام که ... وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما

را دارد.

آموخته ام که ... هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.

آموخته ام که ... زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.

آموخته ام که ... فرصتها هیچگاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از

دست داده ما را تصاحب میکند.

آموخته ام که ... لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت

داد.

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

5 حقیقت جالب در مورد هندوانه

 

هیچ محصول دیگری مانند هندوانه بیداد نمی کند که تابستان شده. هندوانه مزه‌ی تازه‌ی شیرینی دارد و روشنایی و رنگ را به بشقاب شما می‌آورد. 

در هندوانه چیزی بیشتر از عطر و طعم آن وجود دارد: هندوانه دارای بسیاری از خواص درمانی عالی است، 46 کالری در هر فنجان هندوانه وجود دارد، که دارای 20 درصد از ویتامین Cو 17 درصد ویتامین A نیاز روزانه شما است، البته تنها شامل این‌ها نیست. 

هندوانه حاوی فیبر برای سلامت دستگاه گوارش است و همچنین پتاسیم که یک ماده معدنی است که کمک می‌کند فشار خون متعادل شود. در اینجا برخی از حقایق جالب دیگر در مورد هندوانه را می گوییم: 

هندوانه بیشتر از گوجه فرنگی خام لیکوپن دارد.

تنها یک فنجان هندوانه 1.5 برابر یک گوجه فرنگی تازه بزرگ خاصیت دارد. لیکوپن به عنوان یک آنتی اکسیدان فوق العاده عمل می کنند که باعث متوقف کردن رادیکال های آزاد می شود و مانع از آسیب رساندن به سلول های شما و خراب کردن سیستم ایمنی بدنتان می شود. بعضی از تحقیقات نشان می دهد که لیکوپن، به طور معمول در میوه ها و سبزیجات قرمز وجود دارد، همچنین ممکن است به مبارزه با بیماری های قلبی و انواع مختلفی از سرطان‌ها کمک کند. برای حفظ بیشتر آنتی اکسیدان ها هندوانه را قبل از برش دادن در دمای اتاق نگهداری کنید. 

آب هندوانه می تواند درد عضلانی را کاهش دهد. 

مطالعات اسپانیایی در مجله کشاورزی و علوم مواد غذایی نشان می دهد که نوشیدن آب هندوانه پس از یک ورزش سنگین می تواند کاملا آرامش بخش باشد. ورزشکارانی که یک ساعت قبل از ورزش حدود 16 اونس هندوانه مصرف می کنند در طول روز درد عضلانی و ضربان قلب کمتری دارند. 

ممکن است به این دلیل باشد که هندوانه حاوی ماده ای طبیعی به نام سیترولین است که به بهبود عملکرد عروق  و کاهش فشار خون کمک می کند. 

هندوانه هم جزء میوه ها و هم  سبزیجات است. 

مانند بسیاری از میوه ها، هندوانه از یک بذر تولید می شود و طعم شیرین امضای مخصوص آن است. اما رد آن به کدوتنبل، کدو و خانواده خیار برمی گردد که به عنوان خانواده کدوها شناخته می شوند. به یاد داشته باشید که می توانید پوست هندوانه را بخورید، طبیعت دوگانه هندوانه باعث می شود که همه‌ی قسمت های آن خوردنی باشد ، بنابراین بهانه ای برای کنار گذاشتن هیچ قسمتی از آن وجود ندارد. 

هندوانه بسته ای از آب خوب است. 

هندوانه شامل 91.5 درصد آب است. بر اساس تحقیقات USDA از دست دادن آب بدن برای سلامتی شما بسیار مضر است در تحقیقی که در مجله تغذیه به چاپ رسید نشان داد که زنان با از دست دادن آب به سردرد، کاهش تمرکز، خستگی و حالات بدتر دچار می شوند. گاهی اوقات مصرف یک لیوان کامل آب برای شما سخت است و حس خوردن آب را ندارید اینجاست که یک وعده هندوانه ای می تواند اب مورد نیاز شما را با یک طعم شیرین فراهم کند و مطمئناً از آن لذت میبرید. 

هندوانه در نوع زرد نیز وجود دارد. 

باور اینکه داخل یک هندوانه قرمز نباشد سخت است، اما انواع دیگری از هندوانه وجود دارد که رنگ داخل آن زرد است، که درون آن دارای ظاهرآفتابی و شیرین مانند عسل است. ظاهر بیرونی هر دو نوع هندوانه تقریبا یکسان است، مگر اینکه در فروشگاه مواد غذایی توسط فروشنده متوجه رنگ داخلی آن شوید در غیر این صورت سخت می توان گفت کدام یک قرمز و کدام یک زرد هستند.

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،

دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،

عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ، تو را همین گونه که هستی میخواهم ،

چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،

آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه….

چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،

چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،

برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز … نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،

در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم جنس نگاهت درخشان بود

که قلبم عاشق چشمانت شد، و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،

و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم….

تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

بی تومهتاب شبی بازازآن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم شوق دیدارتولبریزشدازجام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم یادم آیدکه شبی باهم ازآن کوچه گذشتیم پرگشودیم ودرآن خلوت دلخواسته گشتیم توهمه رازجهان ریخته درچشم سیاهت من محوتماشای نگاهت آسمان صاف وشب آرام بخت خندان وزمان رام خوشه ی ماه فروریخته درآب شاخه هادست برآورده به مهتاب شب وصحراوگل وسنگ همه دل داده به آوازشباهنگ یادم آیدتوبه من گفتی: ازاین عشق حذرکن لحظه ای چندبراین آب نظرکن آب آینه ی عشق گذران است توکه امروزنگاهت به نگاهی نگران است باش فرداکه دلت بادگران است تافراموش کنی چندی ازاین شهرسفرکن باتوگفتم: حذرازعشق ندانم سفرازپیش توهرگزنتوانم روزاول که دلم به تمنای توپرزد چون کبوترلب بام تونشستم توبه من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم بازگفتم که: توصیادی ومن آهوی دشتم تابه دام تودرافتم همه جاگشتم وگشتم حذرازعشق ندانم سفرازپیش توهرگزنتوانم اشکی ازشاخه فروریخت مرغ شب ناله ی تلخی زدوبگریخت اشک درچشم توخندید یادم آید که دگرازتوجوابی نشنیدم پای دردامن اندوه کشیدم نه گسستم نه رمیدم رفا درظلمت غم آن شب وشب های دگر نگرفتی دگرازعاشق آزاده خبرهم نکنی

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

به سلامتی دریا! که قربونیاشو پس می‌آره.

 

به سلامتی عقرب! که به خواری تن نمی‌ده.

 

به سلامتی اون که همیشه راستشو می‌گه.

 

به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده شه.

 

به سلامتی برف! که هم روش سفیده هم توش.

 

به سلامتی اونی که بی کسه ولی ناکس نیست.

 

به سلامتی سایه! که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.

 

به سلامتی سرنوشت!که نمی‌شه اونو از"سر"نوشت.

 

به  سلامتی دریا! که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.

 

به سلامتی باغبونی که زمستونو از بهارش بیشتر دوس داره.

 

به سلامتی اونایی که تو این هوای دو نفره با تنهاییشون قدم میزنن.

 

  به سلامتی مدادپاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه.

 

به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست.

 

به سلامتی هر کس که درونش داره میسوزه  اما ترجیح میده لبهاش و بدوزه

 

به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره.

 

به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.

 

به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت : اون رفیق منه وقتی باختم گفت : من رفیقتم.

 

به سلامتی دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌ وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.

 

به سلامتی اون دختری که حاضر زیر بارون خیس بشه ولی‌ سوار ماشین هیچ پسری نشه.

 

 به سلامتی رفیقی که مثل خط سفید وسط جاده است, تکه تکه میشه ولی بازم پا به پات میاد.

 

به سلامتی اونایی که درد دل همه رو گوش میدن اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن.

 

به سلامتیه رفیقی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین چون یه دنیا ارزو باخودم به گورمیبرم.

 

 به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن.

 

 به سلامتی مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریف به احترامش بازی نمی کنه

 

به سلامتی همه اوونایی که دلشون از یکی دیگه گرفته ولی برای اینکه خودشونرو آروم کنن میگن بخاطره غروب پاییزه.

 

اخریشم به سلامتیه ساغی که هیشکی نمیگه به سلامتیش...

 

 

 

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

 

 

 

 

اللهم عجل الولیک الفرج

  

بر منتظرین مژده بده منتظر آمد / از مهد بقا مهدى ثانى عشر آمد

ای منتظران گنج نهان می آید / آرامش جان عاشقان می آید

بر بام سحر طلایه داران ظهور / گفتند که صاحب الزمان می آید

میلاد امام زمان بر شما مبارک



از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که از امام محمدباقر علیه‌السلام در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شب‌ها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مى‌فرماید و ایشان را به مَنّ و کَرَم خویش مى‌آمرزد. پس سعى و کوشش کنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، که آن شبى است که خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود که سائلى را از درگاه خود تا زمانی که مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند.

برخی اعمال نیمه ی شعبان

1:غسل که موجب تخفیف و آمرزش گناهان می شود.

2:احیای این شب به نماز و دعا و استغفار.و در روایت آمده کسی که این شب را احیا بگیرد نمیرد دلش در روزی که دل ها بمیرند.

3:زیارت امام حسین(ع)که افضل اعمال این شب است

و باعث آمرزش گناهان است و هر کس بخواهد با او مصافحه کند روح صد و بیست و چهار هزار پیغمبر زیارت کند آن حضرت را در این شب و اَقَلِّ زیارت آن حضرت آن است که به بامى برآید و به جانب راست و چپ نظر کند پس سر به جانب آسمان بلند کند و زیارت کند آن حضرت را به این کلمات: "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ." و هر کس در هر کجا باشد در هر وقت که آن حضرت را به این کیفیت زیارت کند امید است که ثواب حجّ و عُمره براى او نوشته شود.

4:خواندن دعایی که از شیخ و سید نقل شده و به منزله ی زیارت امام زمان(عج)است

(برای خواندن متن دعا این جا کلیک کنید)

5:دعای تعلیم داده شده از امام صادق(ع)در شب نیمه ی شعبان

(برای خواندن متن دعا این جا کلیک کنید)

6:خواندن دعایی که رسول خدا(ص)در این شب می خوانند

(برای خواندن متن دعا این جا کلیک کنید)

7:خواندن صلوات هر روز که در زوال وارد شده

8:خواندن دعای پر فیض کمیل در این شب

9:اذکار سبحان الله ، الحمد لله ، الله اکبر و لا اله الا الله هر کدام صد بار خوانده شوند تا گناهان گذشته آمرزیده شوند و حاجت های دنیا و آخرت بر آورده شود

10:خواندن نماز جناب جعفر طیار

 

 

 ای عاشقان ، ای عاشقان ، جان می ‌رسد ، جان می ‌رسد
مهری درخشان می‌ دمد ، ماهی فروزان می ‌رسد

آید نوای کاروان ، بر گوش جهان کان دل ستان
تا دل ستاند زین و آن ، اینک شتابان می ‌رسد

رخسار ماهش را ببین ، زلف سیاهش را ببین
برق نگاهش را ببین ، یوسف به کنعان می ‌رسد

ساقی ببخشا جام را ، از باده پر کن کام را
گو باز این پیغام را ، پیمانه گردان می ‌رسد

رونق فزای باغ‌ ها ، لطف  و صفای راغ ‌ها
بر قلب عاشق ، داغ‌ ها ، زیبا گلستان می ‌رسد

بر درگهش کن بندگی ، خواهی اگر پایندگی
کان رهنمای زندگی ، و آن مهد عرفان می ‌رسد

مهر سحر ، ماه صفا ، بحر گهر ، گنج وفا
آیینه یزدانما ، خورشید ایمان می ‌رسد

یار موافق می ‌رسد ، دلدار صادق می ‌رسد
قرآن ناطق می ‌رسد ، محبوب یزدان می ‌رسد

کاخ وفا ، قائم از او ، مهر و صفا دائم از او
غرق طرب ? صائم ? از او ، جان می ‌رسد جان می ‌رسد

 

 

2bkbcg20aj1ifwgjtxx6.gif

متن و ترجمه مناجات شعبانیه، تفسیر مناجات شعبانیه، توضیح مناجات، صلوات شعبانیه، در ماه شعبان، ،رجعت از نشانه های آخرالزمان ،

باورتون میشه خیلی ها با همین متن کوتاه پرواز کردند و می کنند ؟؟؟؟


 

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائى اِذا دَعَوْتُکَ وَاْسمَعْ نِدائى اِذا نادَیْتُکَ وَاَقْبِلْ عَلىَّ اِذا ناجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ وَوَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیکَ مُسْتَکیناً لَکَ مُتَضرِّعاً اِلَیْکَ راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابى وَتَعْلَمُ ما فى نَفْسى وَتَخْبُرُ حاجَتى وَتَعْرِفُ ضَمیرى وَلا یَخْفى عَلَیْکَ اَمْرُ مُنْقَلَبى وَمَثْواىَ.
وَما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقى واَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتى وَاَرْجُوهُ لِعاقِبَتى وَقَدْ جَرَتْ مَقادیرُکَ عَلَىَّ یا سَیِّدى فیما یَکُونُ مِنّى اِلى آخِرِ عُمْرى مِنْ سَریرَتى وَعَلانِیَتى وَبِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتى وَنَقْصى وَنَفْعى وَضَرّى.
اِلهى اِنْ حَرَمْتَنى فَمَنْ ذَاالَّذى یَرْزُقُنى وَاِنْ خَذَلْتَنى فَمَنْ ذَاالَّذى یَنْصُرُنى اِلهى اَعُوذُ بِکَ مِنَ غَضَبِکَ وَحُلُولِ سَخَطِکَ.
اِلهى اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَاْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِکَ اِلهى کَاَنّى بِنَفْسى واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَقَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلى عَلَیْکَ فَقُلْتَ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَتَغَمَّدْتَنى بِعَفْوِکَ.
اِلهى اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلى مِنْکَ بِذلِکَ وَاِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجَلى وَلَمْ یُدْنِنى مِنْکَ عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتى.
اِلهى قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسى فِى النَّظَرِ لَها فَلَهَا الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها اِلهى لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَىَّ اَیّامَ حَیوتى فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنّى فى مَماتى.
اِلهى کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لى بَعْدَ مَماتى وَاَنْتَ لَمْ تُوَلِّنى اِلاّ الْجَمیلَ فى حَیوتى اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِکَ عَلى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ.
اِلهى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْیا وَاَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْکَ فى الاُْخْرى اِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصّالِحینَ فَلاتَفْضَحْنى یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى رُؤُسِ الاْشْهادِ.
اِلهى جُودُکَ بَسَطَ اَمَلى وَعَفْوُکَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلى اِلهى فَسُرَّنى بِلِقاَّئِکَ یَوْمَ تَقْضى فیهِ بَیْنَ عِبادِکَ.
اِلهى اعْتِذارى اِلَیْکَ اِعْتِذارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرى یا اَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ اِلَیْهِ الْمُسیئُونَ اِلهى لا تَرُدَّ حاجَتى وَلا تُخَیِّبْ طَمَعى وَلا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجاَّئى وَاَمَلى.
اِلهى لَوْ اَرَدْتَ هَوانى لَمْ تَهْدِنى وَلَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتى لَمْ تُعافِنى اِلهى ما اَظُنُّکَ تَرُدُّنى فى حاجَةٍ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى طَلَبِها مِنْکَ.
اِلهى فَلَکَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً داَّئِماً سَرْمَداً یَزیدُ وَلا یَبیدُ کَما تُحِبُّ وَتَرْضى اِلهى اِنْ اَخَذْتَنى بِجُرْمى اَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَاِنْ اَخَذْتَنى بِذُنُوبى اَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَاِنْ اَدْخَلْتَنىِ النّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّى اُحِبُّکَ.
اِلهى اِنْ کانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلى فَقَدْ کَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِکَ اَمَلى، اِلهى کَیْفَ اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْروماً وَقَدْ کانَ حُسْنُ ظَنّى بِجُودِکَ اَنْ تَقْلِبَنى بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً.
اِلهى وَقَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَاَبْلَیْتُ شَبابى فى سَکْرَةِ التَّباعُدِ مِنْکَ، اِلهى فَلَمْ اَسْتَیْقِظْ اَیّامَ اغْتِرارى بِکَ وَرُکُونى اِلى سَبیلِ سَخَطِکَ.
اِلهى وَاَنَا عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ اِلَیْکَ، اِلهى اَنَا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ اُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائى مِنْ نَظَرِکَ وَاَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ اِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ.
اِلهى لَمْ یَکُنْ لى حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ اِلاّ فى وَقْتٍ اَیْقَظْتَنى لِمَحَبَّتِکَ وَکَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِاِدْخالى فى کَرَمِکَ وَلِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ.
اِلهى اُنْظُرْ اِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَاْستَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَاَطاعَکَ یا قَریبَاً لا یَبْعُدُ عَنِ المُغْتَرِّ بِهِ وَیا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ اِلهى هَبْ لى قَلْباً یُدْنیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَلِساناً یُرْفَعُ اِلَیْکَ صِدْقُهُ وَنَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ.
اِلهى إنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَمَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَمَنْ اَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ اِلهى اِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنیرٌ وَاِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجیرٌ وَقَدْ لُذْتُ بِکَ یا اِلهى فَلا تُخَیِّبْ ظَنّى مِنْ رَحْمَتِکَ وَلا تَحْجُبْنى عَنْ رَاْفَتِکَ.
اِلهى اَقِمْنى فى اَهْلِ وِلایَتِکَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ، اِلهى وَاَلْهِمْنى وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلى ذِکْرِکَ وَهِمَّتى فى رَوْحِ نَجاحِ اَسْماَّئِکَ وَمَحَلِّ قُدْسِکَ.
اِلهى بِکَ عَلَیْکَ اِلاّ اَلْحَقْتَنى بِمَحَلِّ اَهْلِ طاعَتِکَ وَالْمَثْوَى الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفْسى دَفْعاً وَلا اَمْلِکُ لَها نَفْعاً.
اِلهى اَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الْمُذْنِبُ وَمَمْلُوکُکَ الْمُنیبُ فَلا تَجْعَلْنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَحَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ.
اِلهى هَبْ لى کَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاَّءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَتَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.
اِلهى وَاجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَعَمِلَ لَکَ جَهْراً اِلهى لَمْ اُسَلِّطْ عَلى حُسْنِ ظَنّى قُنُوطَ الاْیاسِ وَلاَ انْقَطَعَ رَجاَئى مِنْ جَمیلِ کَرَمِکَ.
اِلهى اِنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنى لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنّى بِحُسْنِ تَوَکُّلى عَلَیْکَ اِلهى اِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَکارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْیَقینُ اِلى کَرَمِ عَطْفِکَ.
اِلهى اِنْ اَنامَتْنِى الْغَفْلَةُ عَنِ الاِسْتْعِدادِ لِلِقاَّئِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلاَّئِکَ، اِلهى اِنْ دَعانى اِلَى النّارِ عَظیْمُ عِقابِکَ فَقَدْ دَعانى اِلَى الْجَنَّةِ جَزیلُ ثَوابِکَ.
اِلهى فَلَکَ اَسْئَلُ وَاِلَیْکَ اَبْتَهِلُ وَاَرْغَبُ وَاَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِکَرَکَ وَلا ویَنْقُضُ عَهْدَکَ وَلایَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَلا یَسْتَخِفُّ بِاَمْرِکَ
اِلهى وَاَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّکَ الاْبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَعَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً وَمِنْکَ خاَّئِفاً مُراقِباً یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ الِهِ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً.

 

دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین

آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند

ای مسیح آل پیغمبر سلام
انتهای سوره ی کوثر سلام

ای کتاب راز های مرتضی
یادگار حضرت خیرالنسا

ای صفات تو صفات انبیا
حاصل جمع ِ تمام اولیا

ای قدم هایت صراط المستقیم
حافظ آیات قرآن کریم

ای امام صالحان در روی خاک
اکفیانی اکفیان روحی فداک

السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای  اوج قله ، کوه صبر

السلام ای آخر هر دلخوشی
عاقب از غم تو ما را می کُشی

السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین

تو تمام چارده نور مبین
جلوه ی زیبای ربُ العالمین

تو حدیث ناب عترت در زمین
زاده حیدر امیر المومنین

تو همان نوری که از روز ازل
کرد خالق روی ماهت بی بدل

تو سرشت ناب از نسل علی
نور رب در جلوه ی تو منجلی

عمر تو تاریخ ساز عالم است
مبداء آن از رسول خاتم است

ترسم آخر من نبینم روی تو
صورت زهرائی و دلجوی تو

تو کجائی شیعه می خواند تو را
پس نمی گوئی جوابش را چرا

کی می آیی دل تمنایت کند
تا که روزی بوسه بر پایت کند

کی می آیی عقده از دل وا کنم
روضه خوانی پیش تو آقا کنم

کی می آیی کربلا را تاب نیست
در میان خیمه دیگر آب نیست

وای بر طفل رباب و اضطراب
خیمه خیمه جستوی جرعه آب

آب نَبوَد تا که سیرابش کند
جرعه ای نوشاند و خوابش کند

کربلا و یک بیابان اشک و آه
شیرخواره در میان قتلگاه

نام تو آمد در آنجا بر زبان
کی می آیی حضرت صاحب زمان

ای خوش آن روزی فرج برپا شود
با دو دست فاطمه امضا شود



نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

دستم را بگیر ...

 

تماشایی است نگاه زیبایت

 

دلبستنی است قلب مهربانت

 

لمس کردنی است دستان گرمت

 

دیدنی است خنده های دلنشینت

 

گوش کردنی است سخنان ارام بخشت

 

و من سالهاست هر وقت تو را دیدم

 

در دریاچه ی مهربانی هایت غرق شد


دستم را بگیر                         ..

نفس های آخرم هست

باورم کن

۩۞۩

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

عزیزم

اسمت را روی یخ نوشتم،آب شد

 

                                                روی سنگ نوشتم،خرد شد

 

روی خاک نوشتم،غبار شد

 

                                               روی آتش نوشتم،خاموش شد

 

روی آب نوشتم،پاک شد

 

                                               روی دریا نوشتم،موج شد

 

روی برگ گل نوشتم،پرپرشد

 

                                               اما اسمت را روی قلبم نوشتم،جاودان شد

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ 20 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

بازی بسیار جالب و سرگرم کننده فرار.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 نرم افزار دانستنی ها

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

راز های مهم زندگی

قسمت 2

 

به ادامه مطلب برو


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

راز های مهم زندگی

به ادامه مطلب برو


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

راز های خوشبختی در زندگی زناشویی

 

به ادامه مطلب برو


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

ده راز شگفت انگیز سیب زمینی

1. دارای فیبر قوی

به گزارش نیک صالحی سیب زمینی را معمولاً به عنوان غذایی که موجب اضافه وزن می‌شود در نظر می‌گیرند ولی سیب زمینی سرشار از فیبر است که معمولاً برای افرادی که رژیم کاهش وزن دارند توصیه می‌شود. این که چطور آن را تهیه می‌کنید کالری آن را تعیین می‌کند و منجر به غذای پرکالری می‌شود.

 

 

2. به مقابله با بیماری می‌رود

 

از آنجا که منبع غنی فیبر محسوب می‌شود بسیار برای سیستم گوارشی مفید است. آنها خطر ابتلا به سرطان را کاهش داده و همچنین مطالعات نشان داده است که برای مبارزه با بیماری قلبی نیز خوب است. همچنین حاوی ویتامین B6 است که به شما در اختلالات عصبی کمک می‌کند.

 

 

3. برای افراد دیابتی خوب است

 

بعضی از مردم فکر می‌کنند سیب زمینی برای دیابتی‌ها خوب نیست چرا که میزان گلوکز خون را بالا می‌برد، ولی حقیقت این است که هیچ مطالعه بشری خوبی برای بررسی تأثیر شاخص گلیسمیک را در قاعده دیابت وجود نداشته است.

 

 

4. سیب زمینی برای محافظت از پوست

 

سیب زمینی حاوی ویتامین C است که برای بدن شما بسیار خوب و به خصوص برای پوست صورت فوق‌العاده است. به گزارش نیک صالحی مالش آب سیب زمینی به روی پوست آن‌را زیبا و درخشان خواهد ساخت. همچنین اگر حلقه‌های سیب زمینی را به مدت 30 دقیقه روی چشم بگزارید سیاهی دور چشم را کاهش خواهد داد.

 

 

5. تندرستی عمومی را ارتقا می‌دهد

 

حتماً تا به حال داستان‌های مختلفی از این که سیب زمینی شما را چاق می‌کند شنیده‌اید. ولی در حقیقت آنها در کالری و مواد غیر چاق کننده متعادل هستند. همچنین شکم شما را پر می‌کند و برای مدت طولانی احساس گرسنگی نمی‌کنید. از آنجا که نیمی از آن غیر حل شدنی و نیمی از آن حل شدنی است به شما در کاهش سطح کلسترول کمک می‌کند.

 

 

6. مفید برای مغز

 

سیب زمینی بسیار برای سلامت و فعالیت‌های روزمره مفید بوده و سرشار از آهن و مس است که برای مغز نیز بسیار سودمند است .

 

 

7. التهاب را کاهش می‌دهد.

 

اگر شما همواره از التهابات بیرونی و داخلی رنج می‌برید، سیب زمینی شما را نجات خواهد داد. سیب زمینی سبک و برای هضم راحت بوده و روده‌ها و سیستم گوارش شما را از التهابات آرام می‌کند و التهابات بیرونی را با مالش خام آن بر روی التهاب آن را مداوا می‌کند. همچنین برای افرادی که از زخم دهان رنج می‌برند موثر است.

 

 

8. کبودی را درمان می‌کند

 

آب سیب زمینی برای معالجه کبودی، سوختگی ، پیچ خوردگی و رگ به رگ شدن و زخم بسیار خوب است و به بهبود سریع آنها کمک می‌کند. همچنین برای مشکلات پوستی و مواد مخدر کمک کننده می‌باشد.به گزارش نیک صالحی سیب زمینی همچنین ضد سرطان رحم و ایجاد کریستال و تومور است.

 

 

9. درمان سنگ کلیه

 

سنگ کلیه عموماً به دلیل افزایش سطح اسید اوریک در خون ایجاد می‌شود.پزشکان عموماً به این بیماران توصیه می‌کنند که از سیب زمینی در غذای خود بیشتر استفاده کنند چرا که حاوی آهن و کلسیم است.

 

 

10. کاهش استرس

 

سیب زمینی از آنجا که حاوی ویتامین B6 غنی است و یک ماده مورد نیاز برای بازسازی و تجدید سلول است بسیار در کاهش استرس از ذهن و بدن موثر است. به گزارش نیک صالحی سیب زمینی هورمون آدرنالین تولید می‌کند که به واکنش ما در مقابل استرس و گابا (عامل عصبی) کمک می‌کند. توجه داشته باشید که سیب زمینی تنها وقتی مفید است که به شیوه صحیحی طبخ شود مثلاً به جای اینکه آن را سرخ کنید و به آن کالری بیفزایید ، به صورت ایده آل بهتر است آن را بپزید.
 

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

فهمیدم که .....

 

فهمــیده ام که یک زلزله ۷ ریشتری تمام مشکلات دیگر زندگی آدم را کم اهمیت می کند. ۲۸ ساله

فهمــیده ام که
در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. ۲۹ ساله

فهمــیده ام که
هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله

فهمــیده ام که
نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی "دوستت دارم". ۶۱ ساله

فهمــیده ام که
اگر عاشق انجام کاری باشم، آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله

فهمــیده ام که
وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم. ۳۸ ساله

فهمــیده ام که
می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله

فهمــیده ام که
وقتی مامانم میگه "حالا باشه تا بعد" این یعنی "نه". ۷ ساله

فهمــیده ام که
من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله

فهمــیده ام که
بیشتر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله

فهمــیده ام که
وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند، من می ترسم. ۵ ساله

فهمــیده ام که
اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک "زندگی خوب"حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند. ۷۲ساله

فهمــیده ام که
وقتی من خیلی عجله داشته باشم، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. ۲۹ ساله

فهمــیده ام که
بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام. ۳۸ ساله

فهمــیده ام که
مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل، رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. ۳۴ ساله

فهمــیده ام که
اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری، باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید. ۲۹ ساله

فهمــیده ام که
باز کردن (نی زدن) در آبمیوه از طرفی که نوشته "از این قسمت باز کنید" سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله

فهمــیده ام که
عاشق نبودن گناه است. ۳۱ساله

فهمــیده ام
هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا غیر اخلاقی و یا چاق کننده. ۴۶ ساله

فهمــیده ام
مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست. اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند. ۲۷ ساله

فهمــیده ام
در فکر عوض کردن همسرم نباشم. خودمو عوض کنم و وفق بدم به موقعیت ها و مراحل مختلف زندگیم تا بتونم با بینش واضح زندگیم رو با خوشحالى و سرور ادامه بدم. ۴۲ ساله

فهمــیده ام که
وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد بلکه از آن رد می شود. ۵۰ ساله

فهمــیده ام
هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. ۳۵ ساله

فهمــیده ام
برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی. ۳۶ ساله

فهمــیده ام
سخت ترین کار دنیا شناخت انسانهاست و نمی توانی به شناخت تقریبی که از یک فرد چند لحظه قبل داشته ای ۱۰۰% اطمینان و اعتماد کنی. ۳۱ ساله

فهمیده ام که
ظرف های تو خالی بیشتر صدا دارند. ۲۱ ساله

فهمیده ام که
به خود بیاندیشم و فکر کسی نباشم چون کسی به فکر من نیست. ۲۵ ساله

فهمیده ام که
هرآنچه را که می اندیشیم روزی به حقیقت میرسد پس مثبت بیندیشید. 27 ساله

فهمیده ام
چیزهایی که برایم بی اهمیت هستند همیشه دردسرساز می شوند. ۱۳ساله

فهمیده ام برای به خطا نرفتن باید عاشق بود. عاشق خدا. عشق تنها چیزیه که اجازه نمیده خلاف نظر معشوق کاری انجام بدیم. ۲۷ساله

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

مطالب درس آموز

آیا میدانستید؟

 

به ادامه برو و بخوان


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

جملات آرامش بخش

به ادامه مطلب برو ...

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

نکاتی مهم در بالا بردن بازدید وبلاگ و وبسایت

 

به ادامه مطلب برو و بازدید وبلاگت رو چند برابر کن

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

داستان های بسیار زیبا

 

به ادامه مطلب برو

 

خوشبختانه یک مرد بعد از مدتها وقت گذاشته و قوانین مردونه رو به رشته ی تحریر دراورده پس لطفا بخونید. لطفا دقت کنید که تمام این قوانین با عدد یک شماره گذاری شدن یعنی هیچ کدومشون برتری نسبی به دیگری ندارن:

1- مردها نمیتونن فکر کسی رو بخونن.
1- دیدن مسابقه فوتبال مثل تماشای ماه شب چهارده توی آسمون جذاب و قشنگه. اجازه بدید همینطور بمونه.
1- خرید کردن، مسابقه فوتبال نیست. و امکان نداره که ما به خرید به این شکل نگاه کنیم.
1- گریه کردن یک جور تهدید به حساب میاد.
1- لطفا چیزی رو که می خواهید، واضح بگید. اجازه بدید کمی روشن تر بگم، اشارات زیرکانه، اشارات قوی و اشارات مبرهن ولی غیر مستقیم به یک موضوع اصلا به کار نمی آد. لطفا اصل درخواستتون رو واضح بگید.
1- “بله” یا “خیر” بهترین جواب ممکن به خیلی از سوالات هستند.
1- لطفا در صورت نیاز به حل یک مشکل، پیش ما بیایید و درد دل کنید، این کاریه که ما مردا انجام میدیم. همدردی کردن وظیفه دوستان مونث شماست نه ما مردها.
1- سردردی که هفده ماهه داره شمارو آزار میده یک مشکل واقعیه لطفا یک پزشک رو ببینید.
1- هر مطلبی که شیش ماه پیش از طرف ما مردها گفته شده الان به عنوان استدلال غیر قابل قبوله. در واقع تمام نظرات ما فقط برای هفت روز معتبرند نه بیشتر.
1- اگر فکر می کنید چاقید، خوب احتمالا هستید. لطفا از ما نپرسید.
1- اگر مطلبی که ما گفتیم رو میشه دو جور ازش برداشت کرد و یکی از این برداشتها شما رو عصبانی و ناراحت میکنه منظور ما اوون یکی برداشت بوده.


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

ماجرای انتخاب همسر برای شاهزاده چین

ماجرای انتخاب همسر برای شاهزاده چین

 

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواجگرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند.


وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دختر گفت او هم به آن مهمانیخواهد رفت.


مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.


روز موعود فرا رسید و همه آمدند. شاهزاده رو به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گلرا برای من بیاورد، ملکه آینده چین می شود.

...

 

 

همه دختراندانه ها را گرفتند و بردند. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشتو هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید.


روز ملاقات فرا رسید، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدانهای خود داشتند.


لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدانها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود!


 همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است.


شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند: گل صداقت... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

توقع

 

توقع
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا
که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال
طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک
کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه
محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده
کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق
بودند. بعد از یک بحث طولانی،....

 

جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه

انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر

چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!


 

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی

نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.


 

سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در

سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده .

او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.


 

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون

پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک

بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

زود قضاوت نکنید

 

زود قضاوت نکنید!
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد اوفرستادند..
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید.
نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که

 

 مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟  زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار

دارد؟  زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری

دارید ...

وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید

به خیریه شما کمک کنم؟

 

باز هم زود قضاوت کردید؟؟؟؟

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

نصوح مردی که داخل حمام زنانه کار میکرد

 

نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
 
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
 
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.

 
از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
 
کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و...
  این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.
 
نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.
 
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
 
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.

 
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.
 
نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
 
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.
وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
 
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
 
مامورین چون این سخن را به شاه رساندند  شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.
 
نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.
 
گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

تدبیر درست

 

تدبیر درست

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد

شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او  اظهار داشته  بود  که  هنگام  خرید  یک بسته صابون  متوجه شده بود که  آن قوطی خالی است.

بلافاصله  با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد  کارخانه  این مشکل  بررسی ،  و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی  و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید  .  

مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند:....  پایش ( مونیتورینگ )  خط بسته بندی با اشعه ایکس

بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده  و خط مذبور تجهیز گردید.

سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند  تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.  

نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ،  مشکلی مشابه  نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا  یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :  

تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط  بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!! 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

زندان بدون دیوار

 

زندانی بدون دیوار

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.

حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود.

زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد. اما...  بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود.

زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند‏ و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.


 

دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:

 ‏در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد، نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند.

هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.

هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.

با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.

با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.

با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.


 

این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

مدرسه

 

 

مدرسه‌ی کوچک روستایی بود که به‌وسیله‌ی بخاری زغالی قدیمی، گرم می‌شد. پسرکی موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و هم‌کلاسی‌هایش، کلاس گرم شود. روزی، وقتی شاگردان وارد محوطه‌ی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعله‌های آتش می‌سوزد. آنان بدن نیمه بی‌هوش هم‌کلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بی‌درنگ به بیمارستان رساندند.

 

پسرک با بدنی سوخته و نیمه جان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود ، که ناگهان شنید دکتر به مادرش می‌گفت: «هیچ امیدی به زنده ماندن پسرتان نیست، چون شعله‌های آتش به‌طور عمیق، بدنش را سوزانده و از بین برده است». اما پسرک به هیچوجه نمی‌خواست بمیرد. او با توکل به خدا و طلب یاری از او تصمیم گرفت تا تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار بندد و زنده بماند و ... چنین هم شد.

 

او در مقابل چشمان حیرت زده‌ی دکتر به راستی زنده ماند و نمرد. هنگامی که خطر مرگ از بالای سر او رد شد، پسرک دوباره شنید که دکتر به مادرش می‌گفت: «طفلکی به خاطر قابل استفاده نبودن پاهایش، مجبور است تا آخر عمر لنگ‌لنگان راه برود».

 

پسرک بار دیگر تصمیم خود را گرفت. او به هیچ‌وجه نخواهد لنگید. او راه خواهد رفت، اما متاسفانه هیچ تحرکی در پاهای او دیده نمی‌شد. بالاخره روزی فرا رسید که پسرک از بیمارستان مرخص شد. مادرش هر روز پاهای کوچک او را می‌مالید، اما هیچ احساس و حرکتی در آنها به چشم نمی‌خورد. با این حال، هیچ خللی در عزم و اراده‌ی پسرک وارد نشده بود و همچنان قاطعانه عقیده داشت که روزی قادر به راه رفتن خواهد بود

  

یک روز آفتابی، مادرش او را در صندلی چرخ‌دار قرارداد و برای هواخوری به حیاط برد. آن روز، پسرک بر خلاف دفعه‌های قبل، در صندلی چرخ‌دار نماند. او خود را از آن بیرون کشید و در حالی که پاهایش را می‌کشید، روی چمن شروع به خزیدن کرد. او خزید و خزید تا به نرده‌های چوبی سفیدی که دور تا دور حیاط‌شان کشیده شده بود، رسید.

 

با هر زحمتی که بود، خود را بالا کشید و از نرده‌ها گرفت و در امتداد نرده‌ها جلو رفت و در نهایت، راه افتاد. او این کار را هر روز انجام می‌داد، به‌طوری که جای پای او در امتداد نرده‌های اطراف خانه دیده می‌شد. او چیزی جز بازگرداندن حیات به پاهای کوچکش نمی‌خواست.

 

سرانجام، با خواست خدا و عزم و اراده‌ی پولادینش، توانست روی پاهای خود بایستد و با کمی صبر و تحمل توانست گام بردارد و سپس راه برود و در نهایت، بدود. او دوباره به مدرسه رفت و فاصله‌ی بین خانه و مدرسه را به خاطر لذت، می‌دوید. او حتی در مدرسه یک تیم دو تشکیل داد.

 

سال‌ها بعد، این پسرکی که هیچ امیدی به زنده ماندن و راه رفتنش نبود، یعنی دکتر «گلن گانینگهام» در باغ چهارگوش «مادیسون» موفق به شکستن رکورد دوی سرعت در مسافت یک مایلی شد!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

منطق ماشین دودی

منطق ماشین دودی!!

یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت که اسمش را گذاشته بود: « منطق ماشین دودی». می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ می گفت من یک درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم.

 

وقتی بچه بودم، منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران-شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم که قطار وقتی در ایستگاه بود، بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند و به زبان حال می گویند: « ببین چه موجود عجیبی است!» معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود، با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به او نگاه می کردند تا کم کم ساعت حرکت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین که راه می افتاد، بچه ها می دویدند، سنگ بر می داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می کردم که اگر به این قطار باید سنگ زد، چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمی زنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود، اعجاب بیشتر در وقتی است که حرکت می کند.این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم.

  

دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است. تا ساکت است، مورد تعظیم و تجلیل است. اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمی کند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود و این نشانه یک جامعه مرده است. ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت؛ متحرکند نه ساکن؛ باخبرترند نه بی خبرتر».

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

دلبستگی به مال دنیا

 

دلبستگی مال دنیا

یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد:درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت ،همواره دریادآن بودکه گم نشودو آسیبی به آن نرسد،اوبیمارشدوبراثربیماری آنچنان حالش بدشدکه حالت احتضاروجان دادن پیداکرد، دراین میان یکی ازعلماءدرآنجا حاضربودواوراتلقین می دادومی گفت :بگولااله الاالله اودرجواب می گفت : نشکن نمی گویم :ماتعجب کردیم که چرابه جای ذکرخدا،می گوید:نشکن نمی گویم ، همچنان این معمابرای مابدون حل ماند،تااینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شدومن ازاوپرسیدم ،این چه حالی بودکه پیداکردی ،مامی گفتیم بگولا اله الاالله ،تودرجواب می گفتی :نشکن نمی گویم .

  

اوگفت :اول آن ساعت را بیاوریدتابشکنم ،آن راآوردندوشکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضارشمامی گفتیدبگولااله الاالله ،شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت رادریک دست خودگرفته ،وبادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید:اگربگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

به این داستان توجه کنید

پر از پند و اندرز

 

 

 

تئوری پنجره شکسته
در دهه هشتاد در نیویورک ​باج گیری در ایستگاهها و در داخل قطارها امری روزمره و عادی بود. فرار از پرداخت پول بلیط رایج بود و سیستم مترو ٢٠٠ میلیون دلار در سال از این بابت ضرر می کرد. مردم از روی نرده ها بداخل ایستگاه می پریدند و یا ماشین ها را از قصد خراب می کردند و یکباره سیل جمعیت بدون پرداخت بلیط به داخل سرازیر می شد. اما آنچه که بیش از همه به چشم می خورد گرفیتی (Graffiti) بود. (گرفیتی نقش ها و عبارات عجیب و غریب و در همی است که بر روی دیوار نقاشی و یا نوشته می شود). هر شش هزار واگنی که در حال کار بودند از سقف تا کف و از داخل و خارج از گرفیتی پوشیده شده بودند. آن نقش و نگارهای نامنظم و بی قاعده چهره ای زشت و عبوس و غریب را در شهر بزرگ زیرزمینی نیویورک پدید آورده بودند. اینگونه بود وضعیت شهر نیویورک در دهه ١٩٨٠ شهری که موجودیتش در چنگال جرم و جنایت و کرک فشرده می شد.

 
با آغاز دهه ١٩٩٠ به ناگاه وضعیت گوئی به یک نقطه عطف برخورد کرد. سیر نزولی آغاز گردید. قتل و جنایت به میزان ٧٠ درصد و جرائم کوچکتر مانند دزدی و غیره ۵٠ درصد کاهش یافت. در ایستگاههای مترو....  با پایان یافتن دهه ١٩٩٠، ٧۵ درصد از جرائم از میان رفته بود. در سال ١٩٩۶ وقتی گوئتز برای بار دوم بدلیل شکایت کیبی جوانی که فلج شده بود به محاکمه فراخوانده شد روزنامه ها و مردم کمترین اعتنائی دیگر به داستان وی نکردند. زمانی که نیویورک امن ترین شهر بزرگ آمریکا شده بود دیگر حافظه ها علاقه ای به بازگشت به روزهای زشت گذشته را نداشتند.

 
اتفاقی که در نیویورک افتاد همه حالات مختلف را بخود گرفت مگر یک تغییر تدریجی. کاهش جرائم و خشونت ناگهانی و به سرعت اتفاق افتاد. درست مثل یک اپیدمی. بنابراین باید عامل دیگری در کار می بود. باید توضیح دیگری برای این وضعیت پیدا می شد. این "توضیح دیگر" چیزی نبود مگر تئوری "پنجره شکسته" (Broken Window Theory).

 
تئوری پنجره شکسته محصول فکری دو جرم شناس آمریکائی (Criminologist) بود به اسامی جمس ویلسون (James Wilson) و جورج کلینگ (George Kelling). این دو استدلال می کردند که جرم نتیجه یک نابسامانی است. اگر پنجره ای شکسته باشد و مرمت نشود آنکس که تمایل به شکستن قانون و هنجارهای اجتماعی را دارد با مشاهده بی تفاوتی جامعه به این امر دست به شکستن شیشه دیگری می زند. دیری نمی پاید که شیشه های بیشتری شکسته می شود و این احساس آنارشی و هرج و مرج از خیابان به خیابان و از محله ای به محله دیگر می رود و با خود سیگنالی را به همراه دارد از این قرار که هر کاری را که بخواهید مجازید انجام دهید بدون آنکه کسی مزاحم شما شود.

 
در میان تمامی مصائب اجتماعی که گریبان نیویورک را گرفته بود ویلسون و کلینگ دست روی باج خواهی های کوچک در ایستگاههای مترو، نقاشی های گرفیتی و نیز فرار از پرداخت پول بلیط گذاشتند. آنها استدلال می کردند که این جرائم کوچک، علامت و پیامی را به جامعه می دهد که ارتکاب جرم آزاد است هر چند که فی نفسه خود این جرائم کوچک اند.

 
این است تئوری اپیدمی جرم که بناگاه نظرات را به خود جلب کرد. حالا وقت آن بود که این تئوری در مرحله عمل به آزمایش گذاشته شود.

 
دیوید گان (David Gunn) به مدیریت سیستم مترو گمارده شد و پروژه چند میلیارد دلاری تغییر و بهبود سیستم متروی نیویورک آغاز گردید. برنامه ریزان به وی توصیه کردند که خود را درگیر مسائل جزئی مانند گرفیتی نکند و در عوض به تصحیح سیستمی بپردازد که بکلی در حال از هم پاشیدن بود. اما پاسخ گان عجیب بود. گرفیتی است که سمبل از هم پاشیده شدن سیستم است باید جلوی آنرا به هر بهائی گرفت. او معتقد بود بدون برنده شدن در جنگ با گرفیتی تمام تغییرات فیزیکی که شما انجام می دهید محکوم به نابودی است. قطار جدیدی می گذارید اما بیش از یکروز نمی پاید که رنگ و نقاشی و خط های عجیب بر روی آن نمایان می شود و سپس نوبت به صندلی ها و داخل واگن ها می رسد.

 
گان در قلب محله خطرناک هارلم یک کارگاه بزرگ تعمیر و نقاشی واگن بر پا کرد. واگن هائی که روی آنها گرفیتی کشیده می شد بلافاصله به آنجا منتقل می شدند. به دستور او تعمیرکاران سه روز صبر می کردند تا بر و بچه های محله خوب واگن را کثیف کنند و هر کاری دلشان می خواهد از نقاشی و غیره بکنند بعد دستور می داد شبانه واگن را رنگ بزنند و صبح زود روی خط قرار دهند. باین ترتیب زحمت سه روز رفقا به هدر رفته بود.

 
در حالیکه گان در بخش ترانزیت نیویورک همه چیز را زیر نظر گرفته ویلیام برتون (William Bratton) به سمت ریاست پلیس متروی نیویورک برگزیده شد. برتون نیز از طرفداران تئوری "پنجره شکسته" بود و به آن ایمانی راسخ داشت. در این زمان ١٧٠٫٠٠٠ نفر در روز به نحوی از پرداخت پول بلیط می گریختند. از روی ماشین های دریافت ژتون می پریدند و یا از لای پره های دروازه های اتوماتیک خود را به زور بداخل می کشانیدند. در حالیکه کلی جرائم و مشکلات دیگر در داخل و اطراف ایستگاههای مترو در جریان بود برتون به مقابله مسئله کوچک و جزئی پرداخت بهاء بلیط و جلوگیری از فرار مردم از این مسئله کم بها پرداخت.

 
در بدترین ایستگاهها تعداد مامورانش را چند برابر کرد. به محض اینکه تخلفی مشاهده می شد فرد را دستگیر می کردند و به سالن ورودی می آوردند و در همانجا در حالیکه همه آنها را با زنجیر به هم بسته بودند سرپا و در مقابل موج مسافران نگاه می داشتند. هدف برتون ارسال یک پیام به جامعه بود که پلیس در این مبارزه جدی و مصمم است. اداره پلیس را به ایستگاههای مترو منتقل کرد. ماشین های سیار پلیس در ایستگاهها گذاشت. همانجا انگشت نگاری انجام می شد و سوابق شخص بیرون کشیده می شد. از هر ٢٠ نفر یک نفر اسلحه غیر مجاز با خود حمل می کرد که پرونده خود را سنگین تر می کرد. هر بازداشت ممکن بود به کشف چاقو و اسلحه و بعضا قاتلی فراری منجر شود.

 
مجرمین بزرگ بسرعت دریافتند که با این جرم کوچک ممکن است خود را به دردسر بزرگتری بیاندازند. اسلحه ها در خانه گذاشته شد و افراد شرّ نیز دست و پای خود را در ایستگاههای مترو جمع کردند. کمترین خطائی دردسر بزرگی می توانست در پی داشته باشد.

 
پس از چندی نوبت جرائم کوچک خیابانی رسید. درخواست پول سر چهارراه ها وقتی که ماشین ها متوقف می شدند، مستی، ادرار کردن در خیابان و جرائمی از این قبیل که بسیار پیش پا افتاده به نظر می رسیدند موجب دردسر فرد می شد. تز جولیانی و برتون با استفاده از "پنجره شکسته" این بود که بی توجهی به جرائم کوچک پیامی است به جنایتکاران و مجرمین بزرگتری که جامعه از هم گسیخته است و بالعکس مقابله با این جرائم کوچک به این معنی بود که اگر پلیس تحمل این حرکات را نداشته باشد پس طبیعتا با جرائم بزرگتر برخورد شدیدتر و جدی تری خواهد داشت.

 
قلب این نظریه اینجاست که این تغییرات لازم نیست بنیادی و اساسی باشند بلکه تغییراتی کوچک چون از بین بردن گرفیتی و یا جلوگیری از تقلب در خرید بلیط قطار می تواند تحولی سریع و ناگهانی و اپیدمیک را در جامعه بوجود آورده بناگاه جرائم بزرگ را نیز بطور باور نکردنی کاهش دهد. این تفکر در زمان خود پدیده ای رادیکال و غیر واقعی محسوب می شود. اما سیر تحولات، درستی نظریه ویلسون و کلینگ را به اثبات رساند.
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

داستانک های رویایی و آموزنده

بخوان و از زندگی پند بگیر


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

داستان های کوتاه اما بسیار آموزنده


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |

 

متن های بسیار زیبا عاشقی

بخوان و حال کن  

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |